الهه ی الهام
انجمن ادبی

 

 
پسر خسته از دیر خوابیدن شب، صبح با چشمانی پف آلود بیدار می شود و صبحانه را خورده و نخورده می زند بیرون. موبایلش را چک می کند و هدفونش را داخل گوشش می گذارد. اگر هم هدفونی در کار نباشد، پرده های گوشش را صدایی جز داد و فریاد و شلوغی نمی لرزاند. در خیابان همه شبیه او هستند. کسی صدای کسی را نمی شنود. صورت ها سنگی است و نگاه ها بدون هیچ حالتی فقط نگاه می کنند. آدم ها ساده از کنار هم عبور می کنند.انگار آدم ها یادشان رفته که می شود با هم حرف زد، صحبت کرد و درد دل هم را شنید.
پسر که به خانه باز می گردد، می رود تنها خودش را داخل اتاق حبس می کند و زل می زند به مانیتور. در صفحات اجتماعی دنبال کسی می گردد که شاید در فضای مجازی بتواند با او حرف بزند و دردهایش را در اینترنت پخش کند. دنبال دو گوش شنوا می گردد. خواهرش در اتاق دیگری اس ام اس بازی می کند و پدر و مادر هم سرگرم کارهای خودشان هستند. هر کدامشان شده اند آدم هایی تنها در جزیره ای دور افتاده. تنهایی را یاد می گیرند و به دیگران هم آموزش می دهند و در جامعه پخش می کنند. یاد حرف پدری می افتم که می گفت؛ تنها حسرت زندگی اش فاصله ی زیاد با فرزندانش است.
آدم های امروز برای فرار از تنهایی و ارتباط با یکدیگر رفته اند موبایل، تلفن، اس ام اس، اینترنت و شبکه های اجتماعی اختراع کرده اند. اما هیچ کدام دردی دوا نکرد و آدم ها باز هم تنهایند. دل هایشان به جای دوست داشتن، شده جایی برای دردها و غم هایشان. مردمان امروز را همین حسّ تنهایی در خودش می کِشد و غرق می کند. همین حسّ تنهایی مردمان امروز را می کُشد!
دوست شما401


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, :: 9:29 :: نويسنده : حسن سلمانی

آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان الهه ی الهام و آدرس elaheelham.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان